در جستجوی معنی زندگی

کتاب هایی که در طول سالها قرار است بخوانم تا به معنای زندگی برسم.

در جستجوی معنی زندگی

کتاب هایی که در طول سالها قرار است بخوانم تا به معنای زندگی برسم.

زندگی چیزی نیست که با فکر کردن بتوانیم به آن برسیم، در واقع زندگی نفهمیدنی ترین موضوعی است که تا به حال دیده و درک کرده ام.امیدوارم روزی بفهمم چرا نمیتوانم معنی زندگی را بفهمم!!!

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

فوتبال

درحال دیدن فوتبال بارسلونا و رئال مادرید هستم!اما هیچ کس عادل نمیشود. لذت فوتبال فقط با عادل فردوسی پور بود.امروز صبح زود رمان کوری را تمام کردم و بعد هم چرنوبیل را تماشا کردم.چقدر دردناک بود.واقعا چرا بشر بدون ساختن سلاح های اتمی نمی تواند زندگی کند؟ چرا باید این همه خرابی برای مردم عادی بوجود بیاورند فقط بخاطر حفظ قدرت و گاها سرک کشیدن در کشورهای دیگر؟؟ 

درک زندگی سخت شده است.

در رمان کوری هم حتی در آن شرایط بعضی افراد حس میکنند باز میتوانند از بدبختی دیگران سو استفاده کنند.وقتی که دولت سهم غذای کوران را به تیمارستان می فرستاد چند کورِ قلدر غذاهارا خودشان برمیداشتند و بعد به ناعادلانه ترین حالت ممکن تقسیم میکردند! مردانی که معتقد بودند وقتی رئیسِ کورِ اراذل زن هایشان را میخواست وگرنه خبری از غذا نبود، باید به این حرف رئیسِ کور گوش داد! وقتی که خودشان هم میگفتند وقتی خدا چنین موهبتی به زنان داده، خب چه میشود از این اراذل دریغ نکنند تا ماهم بتوانیم شکممان را سیر کنیم.درحالیکه حتی در بهترین حالت هم شکمشان هیچوقت سیر نمیشد. ایا بهتر نبود بجای تسلیم شدن و ترسیدن، دفاع میکردند؟ چه کسی حال ان زنان را می‌توانست درک کند؟ وقتی شب از بخش اراذل بازمیگشتند دیگر هیچکدامشان حال و حوصله نداشتند و دیگر آن آدمی که چندساعت قبل بودند نبودند!عین فردی که طوفانی را تجربه میکند و دیگر آدم قبل طوفان، آدم بعد طوفان را نخواهد شناخت!

زندگی همین است دیگر، بعضی چیزها از یادمان می رود و برخی دیگر یادمان می ماند. این مورد تجاوز جزو چیزهاییست که هیچ زنی فراموش نمیکند.

همسرچشم پزشک، چشم پزشک، پیرمرد، دختر عینکی، پسربچه لوچ، مرد کور اولی و زنِ مردِ کور اولی شخصیت های اصلی داستان بودند.

موضوعی که ذهنم را درگیر کرده آیا اگر به جای همسر چشم پزشک (تنها فرد بینا در این کشور)خود چشم پزشک می توانست ببیند، آیا عین زنش فداکار میشد؟  زنش نهایت عشق و محبت را نثارش کرد ولی در برهه ای چشم پزشک با دختر عینکی خوابید!!!!!!من حس میکنم چشم پزشک هیچوقت نمیتوانست در آن حد از خودگذشتگی نشان دهد پس بخاطر همین ساراماگو شخصیت قهرمانش را یک زن انتخاب کرد زیرا چنین محبتی از یک زن بعید نیست.

تسلیم امواج خواب شدم و هنگامی که غرق می شدم،  به تو (محبوب گور به گور شدم بیا دیگه خسته شدم از این همه چشم انتظاری☹️😂) می اندیشیدم.

  • ۹۸/۱۲/۱۲
  • سرگردان بی ذهن

نظرات (۱)

حس می‌کنم اون دو خط آخر رو با من بودی :)) خدا رو شکر که محبوب گوربه‌گورشده‌ت بالاخره خودشو رسوند

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی